نمابعنوان جزء

نما به عنوان جزیی از یک کل

ما در فضای شهری با يک بنا و نمای آن روبرو نيستيم،بلکه با بناها و نماهای آن ها رو بروييم يعنی ساختمان جزيی است از يک کل به نام فضای شهری.

اگر ساختمان زيبا باشد به کل شهر اثر می گذارد و اگر ساختمان زشت باشد تاثيرش در کل شهر جاريست.ساختمان امروزه يک موجود منزوی نيست که تمام توجه طراح و مالک به آن جلب شود بلکه بايد با حفظ شخصيت و اعتبار خود عنصری از يک جامعه وحدت يافته باشد.اغتشاش در چهره شهر يک پديده  نوين  است. يکپارچه و يکدست بودن ساختمان های مسکونی  و مصالح يکنواخت مورد استفاده در ديوار خانه ها،فضاهای عمومی علت درونگرايی ساختمان ها دريونان و روم باستان هستند.

نقش نما در قرون وسطی

درقرون وسطی با آنکه نمای اصلی يا فاساد به طرزی جذب کننده طراحی می شد،”نقش آن دکور پشت صحنه زندگی شهری بود و بافت ساختمان و نما عمدتا بر اساس سرعت پياده تنظيم می شد.”

نقش نمای در دوره رنسانس

شهروند دوره ران رنسانس نيز با آنکه از خدامحوری به انسان محوری روی آورده بود،ولی اعتقاد داشت”که بر جهان و طبيعت نظمی حاکم و او خانه اش بايد به  عنوان جزيی کوچک از جهان و طبيعت ،اين نظم را پاس داشته ،هندسه پنهان را رعايت نمايد.”

نقش نما در دوره باروک

 در دوره باروک با اينکه رسم خودنمایی و اغوای ناظر متدوال شده بود “ولی در آن زمان ساختمان خود را تابع فضای عمومی و بالاتر می دانست و به نفع کليت از عرض اندام فردی خودداری می کرد.به همين خاطر نه فقط شاهد وحدتی در فضای شهری آن زمان هستیم،بلکه به نظر می رسد که کلیه نماها در يک نمای واحد ذوب شده اند.”

اغتشاش در نماسازی

اغتشاش در نماهای ساختمان ها از انقلاب صنعتی و بيشتر از اواسط قرن نوزدهم شروع گرديد. تنوع زياد در مصالح و همزمانی سبک های مختلف جدید درکنار ساخت و سازهای عرف،باعث گرديد تا عناصر ناهمگونی در فضای شهری ايجاد شود.انقلاب صنعتی و رشد سرمایه داری در اروپا فئوداليسم را از ميان برد ولی نه از برادری خبری شد و نه از برابری.

آزادی به دست آمده نيز در قالب شرايط اقتصادی چنان ناتوان ماند که اقليتی کوچک به خرج اکثريت به ثروت ،سرمایه و قدرت رسیدند.”برداشت غلط از لیبراليسم و رشد سر سام آور و بی رويه شهر های صنعتی نظام و ساختار متعادل شهر ها را به هم ريخت” جری بيلدرزها پيدا شدند و فضای خالی حياط های داخل بلوک را نيز با ساختمان پر کردند.

محصوريت فضاهای باز ازحياط گرفته تا فضای شهری به مرز اشباع خود رسيد. محلات غير بهداشتی و واحدهای مسکونی کم نورو بدون تهويه گرديد.اين معضل دستيابی به راه حل جدید را ضروری کرد.تامين نور هوا و فضای سبز سرلوحه فعاليت های فکری و علمی طراحان قرار گرفت.این شرایط جنبش های اصلاح طلبانه ای را از جمله جنبش باغشهررا به دنبال داشت که این جنبش احیای تک خانه های جدا از هم را محصوردر باغچه ها پیشنهاد کرد.

تغییر در ساختار فکری پیامدهای خود را به دنبال داشتو تصور از یک ساختمان را به وجود میآورد.در شهرسازی نوگرا،برداشت از خیابان به عنوان فضایی محصور از بین رفتو ساختمان ها به احجامی منفرد و منزوی تبدیل شدند.که در فضایی ادامه دار و بی منتها چیده می شدند.

ساختمان ها دارای حداقل چهار نما شده بودندو صحبتکردن از دو نمای اصلی و فرعی پوچ  گردید.در آن دوران ساختمان توسط پیشگامان معماری به عنوان عنصری سه بعدی معرفی شد که باید از همه طرف قابل ادراک و تجربه باشد،آن ها از rotated façade””به معنای نماییکه به خاطر قابلیت چرخیدنعابر دور ساختمان،می بایستی پیوستگی لازم را دارا باشدصحبت می کردند.نقاشی و مجسمه سازی مانند کاتالیزاتوری برای تبدیل ساختمان به یک مجسمه یا حجم منفرد عمل نمودند.

آنچه در گذشته ،فقط برای گونه هایی از بناهای عمومی و ساختمان های خاص استفاده می شد به به ساختمان های مسکونی نیز انتقال داده شد.ازی پس هر ساختمان از هر وجهی قابل مشاهده و تجربه شد.

بناها به ضرر فضاهای سهری متداوم و بیکران قرار گرفتند.ساختمان مانند گذشته بدنه یک خیابان یا میدان تصور نشد، بلکه توده ای از سطوح مختلف بودند که فضایی را اشغال کرده بر اساس نقطه مرکزی درونی خود،تعادل حجمی مورد نیاز را ایجاد کردند.فضاهای باز پیرامون ساختمان ها به صورت پارک تصور شد،ولی در عمل ضعیف بی تحرک و فاقد فرم و هویتی خاص طراحی گردیدند.

معماری نوگرا

معماری نوگرا به زندگی جمعی و فضای شهری لطمه زیادی وارد کرد. با اینکه تا حد زیادی به اهداف اصلی خود،نور ،تهویه و فضای سبز رسیده بود.معماران به یک بنا توجه بیش از حدی نشان دادندو این باعث شده بودتا از توجه آن ها به یک بنای میان افزا ،ساختمان های اطراف و زمینه بسیار کم شود که نتیجه این کار اغتشاش در فضا و از بین رفتن حس مکان بود.

معماران وشهر سازان نوگرا قاطعانه از فضای شهری و دیوار حجیم و نفی آن ،احداث ساختمان هایی که مناسب هر جا باشد فاصله گرفتند و این تبدیل به بحرانی بزرگ شد.

رشد بی رویه تفکری که در سال های شصت و هفتاد،قاطعانه به دنبال تولید اضافی بود نیز به این بحران دامن زد. در اواخر دوره های مدرنیسم ایده های متنافرو متعددی شکل گرفتکه مشخصه مشترک آن ها فرار از یوغ دکترین عملکرد گرایانه نوگرایان وتوجه به شرایط پیرامونی و جانبی ساختمان می باشد.

از آن پس ظاهر بیرونی یک ساختمان(زمینه) می باشد.

از آن پس ظاهر بیرونی یک ساختمان نقش مستقلی داشتکه می بایست توانایی پر کردن یک فضای خالی در بدنهشهرهای موجود را داشته و با حجم خود یک انسجام فضایی را امکانپذیر گرداند.

د رسال های شصت و هفتاد،فضای شهری به عنوان بستری برای زندگی مدنی دوباره کشف شد.

پس از شتاب  گرفتن دانش طراحی شهری،بر نقش بدنه های شهری و کیفیت آن تاکید بیشتری شد.روان شناسی محیط به طراحان آموخت که توسعه کمی لازم ولی کافی نیست وبرای ارتقا کیفیت محیط باید ادراک،تجربه فضایی،عواطف و توقعات شهروندان را جدی گرفت و بالاخره اصلاح طلبان سیاسی اجتماعی هشدار دادند که تعاون و هماهنگی که از شعارهای اصلی جامعه مدنی است نمی تواند به روابط اجتماعی محدود گردد،بلکه می بایست به فضای زندگی فرد و جمع نیز بسط و گسترش یابد.

نتیجه گیری

در مقایسه انتقادات مطرح شده راجع به نما و سیر تکوینی توقعات فضایی از آن می توان به میزان صحت و سقم و جامعیت هر انتقاد پی برد.

مشکل اصلی، اعمال سلیقه و دخالت های غیر کارشناسانه،یا محدودیت های فنی و اقتصادی حاکم بر کشور نمی باشد.زیرا در شرایط فعلی:

1-مشکل هایی که از بساز بفروشی به وجود آمده به نمای ساختمان کمتر مربوط می شود.بساز بفروش ها برای اینکه محصول خود در بازار قابل رقابت باشد در بخش های غیر قابل دید ساختمان مانند سازه و تاسیسات صرفه جویی می کنند و بالعکس به نازک کاری و نماسازی مشتری پسند توجه زیادی دارند .

2-این حق مسلم مالک هر ساختمانی است که مکانی که می خواهد در آن یک عمر زندگی کند هرطور که می خواهد بیاراید.

3-در مورد انتقاد سوم باید گفت که کیفیت بسیاری از نماهای مهندسی ساز بهتر از نماهای بنا ساز است.

4-هنرنمایی اغراق آمیزطراحان،کیفیت نماهای ما را بیشتر از اعمال سلیقه مالکان تهدید می کند. هر هنرمند می خواهد که شخصیت خود را به یک شیوه در اثربگنجاند و این حق اوست. نه می شود دست طراح رابست و نه خلاقیت اورا زیر سوال برد،ولی می توان به آن هشدار داد که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.

5-فقر نسبی است پس فقر مالی  فنی سازندگان دلیل موجهی نیست.محدودیت های مالی و فنی گذشته بیشتر از حال بوده ولی کیفیت نماهای امروز بدتر از دیروز است.

6-مواد و مصالح در گذشته محدودتر و بعضا” نامرغوب تربودند،ولی کیفیت چهره شهری امروز وخیم تر از گذشته است.

7-این واقعیت تلخی استکه شهرداری نماسازی را کنترل نمی کندولی علت آنرا باید در نبود و کمبود ضوابط و ساز و کارهاطراحی شهری جستجو کرد نه اهمال های شهرداری.

8-نبود معمار شهر و عدم طراحی بر اساس معماری کلان نیز چندان پذیرفته نیست.ساخت کامل یک شهر طبق نقشه های یک طراح هرگز عملی نبوده وسپردن چهره شهرهای بزرگ به یک نفر نیز غیر واقع بینانه می باشد.

ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است

    پیمایش به بالا