نما به عنوان یک معرف
نما تنها وظیفه حفاظت و یک رابط درون و بیرون را برعهده ندارد.از زمانی که لباس فرد معرف شخصیت ویپنداشته شد،خانه نیز به مثابه”لباس دوم”می بایست،معرفشخصیت،ارج و مقام اجتماعی مالک خود باشد.”در معماری غرب نما یا فاساد دارای حالت نمایش است،بدان صورت که درهمان وهله اول کسی را که پشت آن زندگی می کند،نشان می دهد.همه چیز معرف و نشانه شخصیت خانوادگی است،همه چیز طبقه اجتماعی و مالکیت صاحبخانه را نشان می دهد.
انتخاب فرم چهارگوش در ساختمان باعث شد که ساختمان ها دارای جهت باشند.فرم سقف شیب دارو جهت های بالقوه گسترش ساختمان،باعث گردید تا انسان غربیاز چهار نمای بالقوهیکی را که دارایجنبه ای با اهمیت ترو امکان مشاهده ودسترسی بهتر بود اصلی و جبهه مقابلش را دیوار پشتییا جبهه پسین نامیده،دوبر دیگر را در صورتی که به بافت متصل نمی شدجبهه فرعی محسوب کند. در اروپا جبهه اصلی را فاساد به معنی چهره نامیدند.این واژه ریشه لاتین داردولی از اواخر قرون وسطی متداول شد.
از این زمان ظاهر ساختمان که در برخی مواقع طبقه همکف آن را یک مغازه اشغال می کرد می بایستی چهره ای مشتری پسند داشته و معرف شخصیت مالک خود باشد.
در حالیکه رسم خودنمایی معمار هنوز متداول نشده بود،بنا با سلیقه و مهارت خود سعی دربهبود کیفیت فاساد می نمود.به همین دلیل ساختمان ها ،هم زمان با تنوع شکلی نماهایشان ،با یکدیگرهماهنگ بودند.
ظاهرسازی هنوز در ابتدای راه خود بودو آنچه هنوزمجاور به خودنمایی نسبی بود،کلیسا به مثابه خانه خدا بود. دراین زمان ساختمان های عمومی دیگر مثل شهرداری ها و کانون گیلدها از جلوه گری اغراق آمیز دست برداشتندو حالتی فروتنانه به خود گرفتند. تحولی جدید ا زدوران رنسانس شروع به شکل گیری کرد که بعدها یک معضل به حساب می آمد.در دوران رنسانس هیئت امنا و آبا کلیسا فقط مشتری های پولدار و اصلی معمار نبودند. بلکه بورژواها(تجار ،بانکداران و صنعتگران تازه به دوران رسیده)نیز به صف مشتریان اضافه شدند.
اگر چه ساخت کلیسا ونمازخانه،نقاشی دیوارها و تندیس قدیسان،در کنار اجری دنیوی،اجری اخروی نیز به همراه داشت.
در ساخت کاخ ها و ساختمان های خصوصی و عمومی،اجردنیوی می بایست خلا اجراخروی را نیز جبران نماید.معمار نه فقط به امضای آثار خویش پرداخت،بلکه آن را تبدیل به سابقه ای برای جلب مشتریان بیشتر و پولدارتر نمود.
ازین پس بنا باید مهارت و هنر طراح و سازنده خود را معرفی کند. این راهی بود که بسیاری از معماران شهرتی به دست آورده و نمونه والگویی برای معماران زمان خود و بعد از خود شدند.این رقابت بین معماران با گذر زمان چنان شتابی گرفت که در زمان حال یکی از علل نابسامانی بناها شده است.
با اینکه دوران باروک و استبداد سیاسی ، وقفه ای در ابراز شخصیت معمار ایجاد کرد ولی نتوانست ریشه آن را بخشکاند.معماران دوره باروک جسور و تحت فرمان اوامر ملوکانه ارباب خود باقی می ماندند،تا بعدها پس از برچیده شدن نظام اشرافی با سرعتی هر چه تمام تر جبران مافات نماید. در دوران باروک ساختمان صرفا” معرف شخصیت و اعتبار مالک خود باشدو در صورتی که برای مالک ساختمان اعتبار زیادی باقی نمانده بود، با جعل واقعیت برای مالک ساختمان اعباری ایجاد کند. اگر مالک پول کافی برای سنگ مرمر،طلای کافی برای طلاکاری نداشت،معمار می بایست با نقاشی بافت مرمرروی گچ و زدن رنگ طلایی روی ستون ها ،جلال و شوکت کاذبی برای کارفرما تولید نماید. بدین طریق رسم ناخوشایند اغوای ناظر میان مالکان و معماران متداول گردید.
فونکسیون
پس از انقلاب صنعتی و رشد سریع جمعیت شهرها باعث گردیدتا تولید انبوه جایگزین تولید دستی گردد.در این شرایط مشتری مشخصی قابل شناسایی نبود که نما بتواند اورا معرفی کند،لذا نما باید معرف فونکسیون ها و بعدها سازه ساختمان گردد. جالب توجه آنکه منظور نظریه پردازان،از جمله سالیوان ،گروپیوس و رایت تا اواخرسال های بیست قرن بیستم،از واژه فونکسیون،آنچه که در زمان حال استفاده می شود نبود،بلکه جوهر و ماهیت یک پدیده را معنی می داد.محتوای یک ساختمان جوهر و ماهیت او پنداشته می شد که فرم می بایست از آن تبعیت کند. شعار شورانگیزآن زمان معماری کاربردی بود که با زیبایی شناسی دکارتی و نظم حاکم بر آن به جلالی پرشکوه رسید.
عقیده لوکوربوزیه
به عقیده لوکوربوزیه ساختن به معنای حل مساله از درون به بیرون و بی نیاز به کانسپتی زیبا شناسانه بود.این طرز تفکر بود که باعث شد تا مرکز توجه نسل بعدی به عملکرد پنهان شده در پلان منحرف گردد و حل آن وظیفه اصلی طراح پنداشته شود.این رویکرد هنوز هم ذهنیت بیشتر معماران و مدیران ایرانی را به خود مختص کرده است.
عقیده اریس مندلسون
در کنار این گرایش که اصل بود برخی دیگر از پیشگامان معماری نوگرا سعی داشتند موضوعات دیگری را در معماری و طراحی نما وارد کند. او نمادهای افقی در نماها را مظهر جامعه نوین می دانستکه در آن سلسله مراتب (عمودی)مفهوم خود را از دست داده اند. برای او نوار افقی نماد تساوی و دموکراسی بود و در تقابل با تاکیدات عمودی ساختمان های کلاسیک مطرح می شد.او کشیدگی حجم های خود را “حاملین ضرب آهنگ کلانشهر نوین” می دانست که توسط خودرو ایجاد شده اند. او نوارهای “هدایت افقی”را نوعی تمثیل برای نشان دادن رابطه بین خودرو و فرم ساختمان ایجاد کرده است.
تحولات قرن نوزده تا بیست
در کنار تغییرات ساختاری که جامعه و فضا در قرن نوزدهم به خود دید، تغییر و تحولاتی نیز در مصالح ساختمانی به وجود آمد که مبنایی برای تغییر پارادایم شد. نوآوری هایی مانند قصر بلورین در لندن و برج ایفل در پاریس ارمغان قرن نوزدهم فن مهندسی در ساخت بناها بود و این محرکی شد در برابرجنس شفافی به نام شیشه که زیبایی شناسی نوگرانه را تحت تاثیر قرار داد. معماری با تبعیت از فن مهندسی نه تنها سودمندی و عملکرد را قرض گرفته ،بلکه “صداقت سازه “نیز به درخواستی مهم تبدیل شد که حاکم بر معماری نوگرا گردید و دستور زبان میس واندروهه را رواج داد، ولی دستور زبان وی بیشتر مناسب فضاهای اداری تجاری بود. پخش خدمات در قرن بیستم یکی از ارکان جامعه فراصنعتی شد و روز به روز متورم گردید. گران قیمت شدن شرکت های صنعتی بزرگ،بانک ها و شرکت های بیمه فرصتی برای عرض اندام و نشان دادن اعتبار آنها شد.
سال های شصت دهه اعتراض جامعه شناسان و روان شناسان به نابسامانی چهره شهرها ،و سال های دهه هفتاد دهه تجدید نظر بسیاری از معماران و طراحان در پارادایم های خود بود. نتیجه بحث های کیفی وروان شناسانه این بود که گرایش مالکین و طراحان در پارادایم های خود بود.نتیجه بحث های کیفی و روان شناسانه این بود که گرایش مالکین و طراحان به معرفی شخصیت و اعتبار خود در بناها،موضوعی انکار ناپذیر می باشد.راه حلی که برای نجات فضای شهری داده شده،ارائه چارچوبی بود که هم خلاقیت معمار را حفظ کند و هم مالک و ساکن آن بتواند این تمایلات را در جهت حفظ و ارتقای کیفی فضای شهری هماهنگ نماید.
تحولات در ایران در قرن نوزده و بیست
تحولات در ایران روندی متفاوت از اروپا را پیمود.”در شهر اسلامی قدیمی هیچ چیز در وهله اول مقدار ثروت و توانگری مالک یا ساکن خانه را مشخص نمی کرد.” در همین راستا در ایران به دلایلی چون خطر مصادره و فروتنی ناشی از تفکر اسلامی ،خانه تا اواخر قرن نوزدهم به صورت درونگرا باقی ماند و هر گونه جلوه گری را به جداره های حیاط مرکزی و فضای خصوصی محدود می کرد. تاکید و تزئین نمای بیرونی ،بسیار محتاطانه بود و حداکثر در اطراف درب ورودی شکل می گرفت.
بقیه سطح نما دیواری کاهگلی بود که نفوذناپذیری و یکپارچگی یک سد را القا می کرد.
معمار سنتی خلق کردن را منحصر به خداوند می دانست ،برای همین سعی نمی کرد جلوه گری و خودنمایی کند و خود را یک صنعتگر سازنده می پنداشت. شایگان می گوید برای او ارزش ها و هنجارهایی چون حیا،محرمیت وحجاب بسی مهمتراز خودنمایی بود.اگر زمانی پایش می لغزید یا به دستور مافوق مجبوربه خودنمایی می شد،هنر نماسازی اش رادر بناهای مذهبی و با شدتی کمتر در ساختمان های غیر مذهبی نشان می داد.شاید ادعای جسارت آمیزباشد که در فرهنگ درون گرا”نما”و “نمایش” مذموم بوده و پرداختن به آن کاری نه چندان شایسته. اگرنمایشی داده می شد برای محارم بود و اگر نمایی برپا می گردید در پشت یک حجاب به نام دیوار خانه بود.
سر آغاز تحول در ایران
اواخر قرن نوزدهم و با سفر معروف ناصر الدین شاه به فرنگ تصمیم گرفته شدتا ایران و ایرانی از مواهب تجدد بهره مند شود. چون اینرویکرد سطحیو رو بنایی بود که باعث شددر معماری از الگوهای مسکن و نماهای اروپایی تنها کپی برداری شود.از آن زمان بود که بعضی افراد طبقه ثروتمندجامعه ساختمان هایی با فاسادهای اروپاییی ساختند.برخی دیگر هم کوشک خود را که دارای چهار نما بودپشت دیوارهای ستبر و بلنداز دید و دسترس بیگانه مصون داشتند.فاسادها در آن زمان از سبک باروک یا رنسانس الهام گرفته شده بود. که با تصور فضایی بنای بومی ترکیب میشد. ورود معماران نوگرای فرنگی به ایران، پیدا شدن نماهای سبک اکسپرسیونیستی و خرد گرایانه در لابلای ساختمان های قدیمی تر را به دنبال داشت.
صاحبان این ساختمان ها افراد صاحب منصب و ثروتمندی بودند که د رسفرهای خود به فرنگ تنها زندگی به سبک غربیان را آموخته بودند.این نوع خانه و نماسازی از سال های سی هجری شمسی به قشر متوسط جامعه منتقل شد.
هر کسی پیشرفت و تمدن با الگوی غربی را در سر داشت،برای اعلان به روز بودن خود ،فرم های جدید را جایگزین فرم های سنتی می کرد. در ستال های چهل و پنجاه هجری ایران کاملا به بازار جهانی متصل شد برای همین شرایط ناهمگونو نا هم زمان تشدید یافت.انواع و اقسام مصالح و سبک های مختلف در ایران وارد یا مونتاژ شدند.هر کس متناسب به ثروت و اعتباری که داشتسعی می کرد شخصیت خود را در نمای منزل خود به کار برد .
از سال 50تا اواخر 60 جمعیت و آپارتمان نشینی افزایش چشمگیری داشت.کمبود مسکن و نیاز خانواده ها به آن ،فرصت نظر دادن و سلیقه را در ساکنین به حداقل رساند.از اواسط سال های 50هجری معماران فرصت هنرنمایی خاصی در ایجاد واحدهای مسکونی نیافتند و به علت شرایطی که از رکود اقتصادی ایجاد شده بود و همچنین انقلاب و جنگ تحمیلی ،جعبه های عظیم تکرار شونده ای به عنوان واحدهای مسکونی ساختند.دهه هفتاد هجری سال های آزادی از بند محدودیت ها و جبران مافات بود. امروزه سکونت در آپارتمان یکی از شاخصه های زندگی در شهرهای بزرگ است.
نما درآپارتمان های امروزی
در ساختمان های امروزی اعمال سلیقه در نما معنایی ندارد، ولی طراح و بساز و بفروش ساختمان باید جوابگوی مد وسلیقه روز مشتری و بازار باشند تا خرید سریع تر واحد مسکونی در این یا آن ساختمان انجام گیرد. بازار مسکن شرایطی را ایجاد کرده که معمار برای جلب رضایت دیگران و قابل رقابت ماندن ،خود را مجبور به هنرنمایی و ابتکار می بیند.یعنی مالک و بساز بفروش به دنبال شاخص کردن ساختمان خود و جلب مشتری هستند. مشتری هم به دنبال واحد مسکونی می گرددکه وضعیت مالی و شخصیت وی را بیشتر از آنچه که واقعا هست ،نشان دهد.
زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است